سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قدر گران زنان روستایی

زنان روستاهای ایران بطور کلی و منطقه رزن و خمیگان نیز در زمره آنها انسانهای ارزشمندی  هستند که شایسته است از آنها بطور ویژه ذکری به میان آوریم. با مطالعه موارد ذیل که هیچ اغراقی در آن نیست شما هم مرا تصدیق خواهید نمود.

زنان روستایی منطقه ما سخت کوش و پر توان بودند و هنوز هم هستند. بسیاری از آنها بویژه نسل قبلی و سالخوردگان کنونی مهارت های زنانه زندگی روستایی یعنی شوهرداری، بچه داری، گاوداری، گله داری و کمک در امور کشاورزی ( چیدن عدس، چیدن غوره، جمع آوری  انگور و....) را بغایت خوب می دانستند. آنها در مصیبتها و سختیها سنگ صبور خانواده بودند و هر نوع فداکاری ممکن را انجام می دادند.

ما مادران خود را همیشه در حال رتق و فتق امور منزل، کنار  دود و آتش تنور و پختن نان، آوردن آب از رودخانه، فرش بافی، گلیم بافی، شستن لباس و رسیدگی به فرزندان، شیردوشی و توی طویله کنار گوسفندان، گاوها و گوساله ها، می دیدیم. 

در ایامی که هیچ نوع امکاناتی نبود و بچه ها با یک سرماخوردگی فوت می نمودند، چندین بچه را بدنیا آورده نگهداری می کردند و پرورش می دادند.

رازداری و آبروداری از مهارت های دیگر زنان روستایی بود. گرسنگی را تحمل کردن، سیلی ها، لگدها و مشت های شوهر را خوردن و دم برنیاوردن، سکوت کردن یا به توریه خود را سیر و زندگی خود و فرزندان را سرشار از  ناز ونعمت  جلوه دادن، شب تا به صبح و صبح تا شب کار و کار و کار کردن، و همه را سرنوشت و تقدیر خود دانستن.

آنها گمنام می آیند، گمنام زندگی می کنند و بی هیچ نام و نشانی می روند. اما بارها و ستم های بی شماری را بدوش می کشند. هیچکس و هیچ جا ذکری هم از آنها نمی کند. تاریخ ما مذکر و شهری است. روستایی و زن در آن جایی  ندارد حتی فمنیست ها هم سنگ حقوق زنان شهری را به سینه می زنند نه زنان روستایی را.

اینگونه است که همه باید از آنها به نیکی یاد کنیم و تلاش کنیم لا اقل قسمتی از این منش انسانی در نسل فعلی ونسل های آتی باقی بماند. نه اینکه دست مردان را در ظلم به زنان باز بگذاریم بلکه تلاش کنیم زنان و حتی مردان را با آن صفات انسانی فداکاری، ایثار و از خودگذشتی تربیت کنیم و به بشریت اهدا نماییم.  


منازل روستا - منزل مرحوم مشهدی عین الله

در سمت غرب منزل مشهدی سبزعلی دیوار به دیوار منزل وی درب کوچکی قرار داشت که درب ورودی منزل مرحوم مشهدی عین الله صادقی بود. من به مناسبت مغازه ها از مرحوم مشهدی عین الله و خانواده اش نوشتم در اینجا باید عرض کنم که این منزل در دوران کودکی ما در حقیقت خالی بود و به سبب سکونت مشهدی عین الله به همراه خانواده اش در مغازه در محله ما از اینجا فقط به صورت انباری استفاده می کردند. مشهدی عین الله جزء بطاله های روستا بود( بطاله به افرادی گفته می شد که کشاورزی نداشتند) و در گذشته در قلعه برای خانها کار می کرده است. اما بعدها مغازه دار می شود. مشهدی عین الله دو بار ازدواج کرده بود. بچه های او از خانم اول که اسمش را فعلا نمی دانم مرحوم حسن آقا و مرحومه خانم تاج، مادر بیرام خداوردی بوده اند که هر دو از دنیا رفته اند. اما از خانم دوم که مرحومه توران ننه بود و به مناسبت از وی اسم برده ام خانم معصومه عیال بیرام پسر مشهدی خدایار، بهرام که هم اکنون در کرج زندگی می کند و اکرم خانم جبار یحیوی را داشت. ذکر مشهدی عین الله را زیاد کرده ام اما باز باید بگویم که ایشان مردی دنیا دیده، خوش فهم، شجاع، زرنگ و کیس بود. داستانها و ضرب المثلهای بسیاری دارد که باید بتوانیم جمع آوری کنیم. معروف بود که می گفت وقتی به دکان من آمده ای نپرس که فلان چیز را داری یانه بگو فلان چیز را بده کنایه از این که من در مغازه همه چیز دارم. واقعا از شیر مرغ تا جون آدمیزاد همه مایحتاج را داشت. گاهی که کسی از بچه و بزرگ در محله بی موقع برایش مشکلی پیش می آمد به دکان می رفتیم و حال مریض را به ایشان می گفتیم و او در مانش را می داد. درمانها دقیق، مؤثر  و کاری بود. بیسکویتها، شکلاتهای مینو، کیک و کوماج، شادونه شیرین و ...را وقتی از دکان مشهدی عین الله می خریدیم انگار مزه دیگری دارد. خداوند غریق دریای رحمتش گرداند.      


سلسله مراتب قدرت در روستا - خانها: 1

در فیزیک انرژی یا قدرت را توانایی انجام کار تعریف می کنند. در علوم سیاسی قدرت را توانایی واداشتن دیگران به انجام آنچه ما می خواهیم تعریف می نمایند. قدرت اشکال مختلفی دارد، یک شکل آن زور است. یعنی قدرت عاری از ظرافت و لطافت که طرف مقابل هر چند هم که اطاعت کند به هیچوجه صاحب آن را دوست ندارد. اما یک شکل دیگر قدرت که می تواند معنای حقیقی آن هم باشد اقتدار است. در این شکل از قدرت توانمندی به صورت عریان اعمال نمی شود بلکه در لفافه های مختلف می پیچد و آنگاه در اشکال مورد پسند موضوع قدرت اعمال می شود. بگونه ای که موضوع قدرت یا کسی که قدرت به وی اعمال می شود احساس نامطبوعی به صاحب قدرت ندارد بلکه گاه داوطلبانه از او اطاعت می کند. توانمندی اقتصادی و جمعیت، مبانی اصلی قدرت در سطوح اجتماعی را تشکیل می دهند. البته مباحثی مثل اعتبار و پرستیژ، ارتباطات، سوابق تمدنی و فرهنگی، روحیه و میل جنگی را نیز از عوامل قدرت برشمرده اند اما در سطوح روستاها آن هم در قدیم، آن دو مورد تأثیر زیادی داشتند. بحثهای مربوط به قدرت بحثهای بسیار گسترده ای است و در سطوح آکادمیک در خصوص آن مفصل بحث می شود اما من در اینجا به همین اندازه بسنده می کنم. این مختصر را گفتم تا مفهوم و مختصات قدرت را بیان کرده باشم. اما سلسله مراتب قدرت در خمیگان به شرح ذیل بوده است:

 

?- خوانین

از آنجایی که خانها هم مال و مکنت کافی داشته اند و هم تحت چارچوبه نظام خانخانی خود به بلوکهای قدرت در سلطنت وصل بوده اند و جیره و مواجب و افراد ارتش را تأمین می کرده اند به راحتی می توانسته اند نسبت به رعیت در روستا اعمال قدرت نمایند. به علاوه آنها به سلسله مراتب اداری و بوروکراسی آشنا بوده، و افرادی را نیز در آن مناصب داشته اند. آنها دردوران پهلوی پست کدخدایی در روستا را هم در دست داشته اند و لذا مانعی برای اعمال قدرت بر مردم در پیش پای آنها نبوده است. برای مثال از گذشته های دور خانهای روستای ما با خانهای شاه بداغلو در تولکی تپه، خانهای اصلانی در شوند، و قراگوزلوها در پشتجین نسبت فامیلی داشته اند، بیشتر املاک روستا هم متعلق به صارم خان اصلانی بوده که ارتباطاتی با خوانین همدان و کبوترآهنگ داشته است. به این ترتیب بوده که عذرا خانم در قلعه زندان و تأدیب خانه داشته و مقصر ها را به فلک و خلیلی ( نوعی دستگاه شکنجه که پای مقصر را با آن می بسته اند تا نتواند حرکت کند) می بسته و به آنها چوب و شلاق می زده است.

?- طایفه های بزرگ

تعداد جمعیت فامیل در روستا بویژه مردان و جوانان یکی از سرچشمه های قدرت بوده است. از این نظر طایفه های قاسمی، میرزایی، مرادی، صادقی، نوروزی، کریمی، جعفری، قابل بحث هستند. در دوران خانخانی خان برای کنترل مردم گاهگاهی بین طایفه ها اختلاف ایجاد می کرده و از آن برای مدیریت ده استفاده می کرده است. به همین دلیل گاهی به این طایفه و گاهی به آن یکی نزدیک تر می شده است. اما در کل طایفه ها در چارچوب نظام خانخانی سقف پروازی مشخصی داشته اند و خان و مباشرانش در روستا فصل الخطاب بوده و حرف نهایی را می زده اند. البته گاهی هم برخی افراد متهور پیدا می شده اند که با خان به اصطلاح کل کل کنند. (در این مورد به نمونه هایی اشاره خواهم کرد).

بعد از سال ???? و انجام اصلاحات ارضی مردم اندکی آزاد تر شده و سایه خان را در سر خود احساس نمی کردند. در این فضا از نظر سلسله مراتب قدرت طایفه ها اهمیت بیشتری پیدا کردند.

در پرتو برچیده شدن بساط خانها از روستا این بار کدخدای غیر خان در روستا تعیین گردید. که مرحوم حاج مهدی قاسمی بود. انجمن و خانه انصاف تشکیل شد که در روستا عمومی بود و نظر به تعدد اعضای آن تقریبا هر طایفه ای در درون آن عضوی داشت و اگرهم نداشت از نظر طایفه ای به یکی از اعضا در درون انجمن متمایل بود، بحث عضویت در احزاب دولتی مثل ایران نوین، مردم و رستاخیز  طرح گردید که برخی در این زمینه پیشگام بودند. و این مجموعه با همدیگر نوعی تعادل را ایجاد کرده بودند. اما به هرحال در رأس قدرت رسمی کدخدا قرار داشت. منش مرحوم حاج مهدی قاسمی در همه اختلافات و مدعیات بگونه ای بود که سران طایفه ها تقریبا همه وی را قبول داشتند و تا دوران انقلاب مشکل خاصی وجود نداشت.


منازل روستا - منزل مرحوم مشهدی عین الله

در سمت غرب منزل مشهدی سبزعلی دیوار به دیوار منزل وی درب کوچکی قرار داشت که درب ورودی منزل مرحوم مشهدی عین الله صادقی بود. من به مناسبت مغازه ها از مرحوم مشهدی عین الله و خانواده اش نوشتم در اینجا باید عرض کنم که این منزل در دوران کودکی ما در حقیقت خالی بود و به سبب سکونت مشهدی عین الله به همراه خانواده اش در مغازه در محله ما از اینجا فقط به صورت انباری استفاده می کردند. مشهدی عین الله جزء بطاله های روستا بود( بطاله به افرادی گفته می شد که کشاورزی نداشتند) و در گذشته در قلعه برای خانها کار می کرده است. اما بعدها مغازه دار می شود. مشهدی عین الله دو بار ازدواج کرده بود. بچه های او از خانم اول که اسمش را فعلا نمی دانم مرحوم حسن آقا و مرحومه خانم تاج، مادر بیرام خداوردی بوده اند که هر دو از دنیا رفته اند. اما از خانم دوم که مرحومه توران ننه بود و به مناسبت از وی اسم برده ام خانم معصومه عیال بیرام پسر مشهدی خدایار، بهرام که هم اکنون در کرج زندگی می کند و اکرم خانم جبار یحیوی را داشت. ذکر مشهدی عین الله را زیاد کرده ام اما باز باید بگویم که ایشان مردی دنیا دیده، خوش فهم، شجاع، زرنگ و کیس بود. داستانها و ضرب المثلهای بسیاری دارد که باید بتوانیم جمع آوری کنیم. معروف بود که می گفت وقتی به دکان من آمده ای نپرس که فلان چیز را داری یانه بگو فلان چیز را بده کنایه از این که من در مغازه همه چیز دارم. واقعا از شیر مرغ تا جون آدمیزاد همه مایحتاج را داشت. گاهی که کسی از بچه و بزرگ در محله بی موقع برایش مشکلی پیش می آمد به دکان می رفتیم و حال مریض را به ایشان می گفتیم و او در مانش را می داد. درمانها دقیق، مؤثر  و کاری بود. بیسکویتها، شکلاتهای مینو، کیک و کوماج، شادونه شیرین و ...را وقتی از دکان مشهدی عین الله می خریدیم انگار مزه دیگری دارد. خداوند غریق دریای رحمتش گرداند.      


سپاه دانش در خمیگان

در ششم بهمن ???? انقلاب سفید ( انقلاب شاه و ملت ) در ایران اجرا شد. از نظر شرایط آن روز ایران و جهان اتفاقاتی زیادی موجب این انقلاب گردیده بود. یکی از وقایع مهم رشد گرایشات چپ مارکسیستی در سطح جهان و ایران به تبع اوضاع اقتصادی و نظام ارباب رعیتی بود. آمریکاییها در تلاش بودند که مانع توسعه این گرایش در ایران شوند. از طرف دیگر در آمریکا دمکراتها به قدرت رسیده بودند و بدنبال آن بودند که اندکی از شدت دیکتاتوریهای مورد حمایت خود بکاهند. و....... بنابراین انقلاب یاد شده که محور آن اصلاحات ارضی و واگذاری زمینهای کشاورزی به کشاورزان بود، به اجرا در آمد. در زمره اصول اعلام شده این انقلاب همگانی شدن آموزش،  همگانی شدن بهداشت و توسعه کشاورزی در کشور بود و طبق آن دولت تعدادی از سربازان با سواد خود را برای توسعه آموزش، بهداشت و کشاورزی به روستا ها می فرستاد. سپاه دانش برای آموزش بود و همانند سرباز معلم های امروز به روستاها و شهرستانها می رفتند تا دوران خدمت سربازی خود را معلم باشند. از جمله سپاهیان دانش در خمیگان کسی به نام آقای محسن قرخلر بود که سال قبل از به مدرسه رفتن و اوایل سال به مدرسه رفتن من یعنی سال ???? و اوایل سال تحصیلی ????در روستا معلم بود. همچنین آقای حسین رنگچیان معلم کلاس چهارم ابتدایی ما سپاهی دانش بود یادش بخیر. روزی در دوره معلمی ایشان معلوم نشد چه کسی شبانه به مدرسه آمده و عکسهای شاه و ولیعهد که بر دیوار کلاسها بود را پاره کرده است. مرحوم حاج هادی ترابی ناظم مدرسه، بچه ها را در سرمای آن روزهای زمستان در حیاط جمع کرده بود و به آنها فشار می آورد که باید پیدا کنید و بگویید که این کار را چه کسی انجام داده است. رنگچیان از همدان می آمد و دیرتر به مدرسه می رسید. ایشان که وارد شد دید آقای ترابی بعضی از بچه ها را به بالای سکوی مدرسه برده و آنها را با چوب می زند و می گوید چرا باید اینگونه باشد و عکس شاه مملکت را پاره کنند. او پرسید چه اتفاقی افتاده آقای ترابی تعریف کرد. رنگچیان گفت اولا که با زدن این بچه ها معلوم نمی شود که عکسها را چه کسی پاره کرده، ثانیا کاغذی است پاره شده این قدرها مهم نیست که ما بچه های مردم را برای این اسیر کنیم، اجازه بدهید بچه ها به کلاس بروند. بین آنها اختلاف بروز کرد و غائله از جهت ما خاتمه پیدا کرد.

کس دیگری که از طرف سپاهی دانش در روستا به عنوان معلم خدمت کرد آقایی به نام حاج ملکی اهل قزوین بود که به همراه خانمش زهرا چوپانی یک سال در روستا معلمی کردند. حاج ملکی کلاس سوم و به بالا را درس می گفت و خانم چوپانی کلاسهای اول و دوم را. من در این سال کلاس دوم بودم و با افرادی مثل حاج ابراهیم شمسیان، عباس میرزایی حاج آقامعلی، حاج بداغعلی میرزایی، قاسم شعبانی، قارداشعلی کریمی، احمد نجاری، علی جعفری، غلامرضا جعفری سلطان آقا، بیرام صادقی خداوردی، شادعلی رحیم شاهی، علی یزدان قاسمی و... همکلاسی بودیم.